نورانورا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نورا کوچولو نازدونه مامان و بابا

سفید ململی مامان

  دختر زیبای من ...فرشته ی زمینیم...   برای تو می نویسم...   از شیرین ترین و دل انگیز ترین لحظات کودکیت،از خنده های از ته دلت   از گریه های همراه با عشوه و نازت،از  دقت و  کنجکاوی هایت،از خواب   شیرین و رویاییت و از بازی های این روز هایت  و از تقلید کردنت از مامانی   که سعی بر انجامش داری...   واما شیرین کاری این ماهت که خیلی واسه مامان دل چسب و شیرین   بود  دست دسی کردنته،خصوصا تا اینکه آهنگی از تلویزیون میشنوی   شروع به دست زدن با اون دو تا دستای کوچولوی نازت می کنی.   جدیدا هم که در حال...
27 آبان 1393

قشنگ ترین لحظه ها

سلام به فرشته ی کوچولوی خودم  به تنها عشق   لحظه هام که هیچ وقت از دیدنش سیر نمی شم و   خستگی برام معنی نداره.   دخترم نورا. ..   امروز می خوام برات از اولین و قشنگ ترین حرف هایی که به زبون آوردی بگم،از نَین نَین نَین  گفتنات که تو 6 ماهگی شروع کردی،انقدر قشنگ لباتو می چرخوندی که انگاری حس آواز  خوندن داشتی. بعد از اونم تو 7 ماهگیت اَگه اَگه اَگه  و   اَده  اَده  اَده  و بعضی اوقاتم مَم مَم  می گفتی و الانم که دارم برات می نویسم مشغول بازی با  عینک باباییت هستی منظورم اینه که عینکو...
20 آبان 1393

نفس کوچولوی مامان

سلام به نفسکم عزیزم     دخترم...   کاش می دونستی که این روزاچقدرخوشحالم دلم می خواد   ساعت ها دقیقه هاوثانیه هارومتوقف کنم تاطعم شیرینی لحظه های کودکیت   هرگز به پایان نرسه.واکنون که نیمه هشتمین ماه زندگیت درحال سپری شدن است هرروزکه می گذره به مجموع آموخته هات اضافه میشه، مثل امروزکه وقتی بابایی تو رو نشوند کنار اسباببازی هات تا بازی کنی بعدازچنددقیقه متوجه شدیم که خودتوبرگردوندی به سمت من که توآشپزخونه بودم، اولش فکر کردم اشتباه میکنم ولی چند دقیقه بعد م...
16 آبان 1393
1